ديونه ي ديونگي آسمونم!
ساعت 21:30 - هوا ابري بود - زدم بيرون - همون پياده رو كنار اتوبان - قدم زدم - آواز خوندم - رعد و برق مي زد- اثري از آدميزاد نبود - بلندتر خوندم - بارون گرفت - رعد و برق مي زد - بلند تر خوندم - باد ميومد - بارون شديد شد- بلندتر خوندم - رعدو برق ميزد - بارون مي زد - داد مي زدم - داد مي زدم ...
..
.
رسيدم خونه - بارون نمياد - رعد و برق نمي زنه - باد نمياد - خيلي آرومم - سبكم مثل يه پَر - صدام گرفته...
--------
من عاشق رعد و برقم... با رگبار پراكنده!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۸/۰۲/۱۶ ساعت 23:0 توسط نويد
|